❤باتــــــــــــــلاق عشــــــق❤
شبی ازپشت یک تنهایی نمناک وبارانی تورا با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم. تمام شب برای با طراوات ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم. پس از یک جستجو ی نقره ای در کوچه های آبی احساس تورااز بین گل هایی که در تنهایی ام رویید. ومن با حسرت جدا کردم. وتو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی. دلم حیران وسرگردان چشمانی ست رویایی. ومن تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تورادر دشتی از تنهایی وحسرت رها کردم. همین بود آخرین حرفت ومن بعد از عبور تلخ وغمگینت. حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت ونارنجی خورشید وا کردم. نمیدانم چرا رفتم؟ نمی دانم چرا............... شاید خطا کردم. وتویی آن که فکر غربت چشمان من باشی. نمیدانم/تا کی/برای چه ولی رفتم وبعد از رفتنم باران چه معصومانه میبارید. نمیدانم چرا؟ شاید به رسم وعادت پروانگی مان باز برای شادی وخوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم.......................
نظرات شما عزیزان:
عسیس داشتم فیلم نگاه می کردم آپدیت نبودم به خاطر همین تازه نظرتو خوندم.....
بازم ببشقیدددددددددددددددددددد گلم
دل اشکااتو نبینما....
داری اشکامو در میاریا...
دل اشکااتو نبینما....
داری اشکامو در میاریا...
яima |